loading...
امتحان
بازدید : 20 سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

لف و نشر

اي نور چشم مستان،‌در عين انتظارم / چنگي حزين و جامي بنواز يا بگردان
اي شاهد افلاكي در مستي و در پاكي / من چشم تو را مانم، تو اشك مرا ماني
آن نه زلف است و بنا گوش كه روز است و شب است / و آن نه بالاي صنوبر كه درخت رطب است
معني آب زندگي و روضه ي ارم / جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست
شاعر نخست دو مفعول (چنگي حزين و جامي) را بيان كرده و در پي آن دو فعل (بنواز و بگردان) را آورده است و اين تشخيص را كه كدام فعل از آن كدام مفعول به عهده ي مخاطب خويش نهاده است. ذهن در پي يافتن اين پيوند ، به تكاپو مي افتد و همين امر سبب التذاد ادبي خواننده است. بخشي از موسيقي معنوي بيت از اين آرايه برمي خيزد كه آن را «لف و نشر» مي گوييم.
لف و نشر : آوردن دو يا چند واژه است در بخشي از كلام كه توضيح آن ها در بخش ديگر آمده است. رابطه ي لف و نشر «مفعول و فعل» ،‌«فاعل و فعل» ، «مشبه و مشبه به» ، «مسنداليه و مسند» ،‌«اسم و متمم» ،‌«اسم و صفت» و ... است.
لف و نشر دو گونه است:
اگر نشرها به ترتيب توزيع لف ها باشد، «مرتب» ناميده مي شود و اگر چنين نباشد «مشوش» (به هم ريخته )ا ست.
لفت و نشر مرتب، ... تر از مشوش است. موسيقي معنوي كه از لف و نشر حاصل مي شود، به دليل درگيري ذهن براي يافتن ارتباط لف و نشرها است.  

بازدید : 34 سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

حسن تعليل

هنگام سپيده دم خروس سحري / داني ز چه رو همي كند نوحه گري
يعني كه نمودند در آيينه ي صبح / از عمر شبي گذشت و تو بي خبري
به نخستين مثال دقت كنيد،آيا هرگز فكر كرده ايد كه چرا خروس به هنگام سحر مي خواند؟ كسي پاسخ واقعي اين سؤال را نمي داند. تنها مي توان گفت كه اين از خصلت ها و غرايز طبيعي اين حيوان است. اما شاعر در مثال اول براي خواندن خروس سحري علتي خيالي مي آورد. او مي گويد كه خروس بدان سبب ناله سر مي دهد كه در آيينه ي صبح حقيقتي را مي بيند و آن اين است كه از عمد ما روي ديگر گذشته و ما هم چنان در بي خبري مانده ايم. ناله سردادن خروس در غم اين بي خبري است. اين علت ادعايي كه سخت پذيرفتني مي نمايد و توان اقناع مخاطب را دارد، عامل اصلي موسيقي معنوي موجود دراين بيت است.
در مثال دوم‌، دوست شاعر از وي گله مند است كه چرا با بودن او ، شاعر از ديگران سخن گفته است، علتي كه شاعر براي كار خويش مي آورد، علتي ادعايي و خيالي اما واقعاً دل پذير است او خطاب به دوست خويش مي گويد: اگر از تو سخن نمي گويم و درباره ديگران حرف مي زنم خلاف عهد نكرده ام؛ زيرا تو را چنان دوست مي دارم كه در ميان جان من هستي و دوستي ديگران به حدي است كه فقط بر زبان من جاري اند و طبيعي است كه از كسي كه بر سر زبان است، بيش تر سخن مي رود تا آن كه در ميان جان جاي دارد زيبايي بيت از اين علت سازي خيالي برخاسته است.
حسن تعليل : آوردن علتي ادبي و ادعايي است براي امري، به گونه اي كه بتواند مخاطب را اقناع كند. اين علت سازي مبتني بر تشبيه است و هنر آن زيبا يا زشت نمودن چيزي است با وجود اين كه حسن تعليل ، واقعي ، علمي و عقلي نيست. مخاطب آن را از علت، اصلي دلپذيرتر مي يابد و از زيبايي آن نيز در همين نكته است. اين آرايه در شعر و نثر بكار مي رود.  

بازدید : 23 سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

اغراق (بزرگ نمایی)

كه گفتت برو دست رستم ببند؟ / نبند مرا دست،‌چرخ بلند
اگر چه نقش ديوارم به ظاهر از گران خوابي / اگر رنگ از رخ گل مي پرد، بيدار مي گردم
در مثال نخستين كه از شاهنامه انتخاب كرده ايم، رستم چنين ادعا مي كند كه فلك هم نمي تواند دست او را ببندد؛ يعني از نظر قدرت و توانايي براي خود صفتي مي آورد كه بيش از حد معمول است.ادعاي صفتي اين گونه كه گاه عقلاً و عادتاً پذيرفتني نيست «اغراق» مي ناميم. اغراق ذهن را به درگيري مي كشاند كه براي آن لذت بخش است و زيبايي بيت در همين اغراق نهفته است. اغراق در شاهنامه ي فردوسي بيش از هر اثر ديگري به كار رفته اس؛ زيرا مناسب ترين ابزار براي تصويرجهاني حماسي است. در مثال دوم، شاعر براي اثبات اين كه خوبش سبك است ادعا مي كند كه حتي اگر رنگ از روي گل بپرد ، بيدار مي شود. اين ادعا در عالم واقع پذيرفتني نيست اما در شعر نوعي خيال انگيزي پديد مي آورد كه در خواننده ايجاد لذت مي كند.
اغراق : ادعاي وجود صفتي در كسي يا چيزي است؛ به اندازه اي كه حصول آن صت در آن كس يا چيز بدان حد، محال يا بيش از حد معمول باشد.
اغراق از اسباب زيبايي و مخيل شدن شعر و نثر است. شاعر به ياري اغراق، معاني بزرگ را خرد و معاني خرد را بزرگ جلوه مي دهد.
زيبايي اغراق در اين است كه غيرممكن را طوري ادا كند كه ممكن به نظررسد.
اغراق، ذهن خواننده را به تكاپو وا مي دارد و اين تلاش ذهني سبب كسب لذت ادبي است.
اغراق مناسب ترين اسباب براي تصوير يك دنياي حماسي است، بنابراين در شاهنامه و آثار حماسي ديگر از آن بسيار استفاده شده است.

به گرز گران دست برد اشکبوس / زمین آهنین شد سپر آبنوس

شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب

بازدید : 26 سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

مونوسیت‌ها گویچه‌های سفیدی از سیستم ایمنی و از دسته آگرانولوسیت‌ها هستند که اندازه‌ای بین ۱۵ تا ۲۵ میکرون داشته، گرد یا بیضی هستند و شکل هسته آنها نامنظم ودارای پیچ خوردگی و گاهی کلیوی شکل است. مونوسیت‌ها بدون گرانول بوده یا دارای تعداد کمی گرانول ظریف هستند. سیتوپلاسم مونوسیت‌ها زیاد و آبی خاکستری و دارای دانه‌های ریز فلفلی به نام دانه‌های آزوروفیلیک هستند. سیتوپلاسم دارای پاهای کاذب می‌باشد. مونوسیت‌ها ممکن است حاوی واکوئل باشند.

مونوسیت‌ها بزرگترین سلول درجریان خون محسوب می‌شوند.

مونوسیت‌ها در مراحل اولیه واکنش ایمنی در فاگوسیتوز(سلول خواری)شرکت دارند.


هسته منوسیت لوبیائی، کلیه‌ای یا به شکل مغز است. کروماتین هسته سلول ظریف، کم رنگ است. سیتوپلاسم این سلول زیاد وآبی روشن است. داخل سیتوپلاسم دانه‌های ریز فلفلی دیده می‌شود. گاهی داخل سیتوپلاسم منوسیت واکوئل مشاهده می‌شود

منوسیت‌ها پس از خروج از خون و ورود به بافت‌های بدن به صورت سلول‌های درشتی به قطر ۸۰ میکرومتر به نام ماکروفاژ در می‌آیند در حقیقت منوسیت‌ها به وسیله پدیده‌ای به نام دیاپدز از منافذ رگ‌های خونی عبور می‌کنند و وارد بافت‌ها می‌شوند و تبدیل به ماکروفاژ می‌شوند.

مونوسیت‌ها، پروتئاز‌ها را از لیزوزوم‌ها آزاد می‌کنند. همچنین آنها رادیکال اکسیژن واکسید نیتروژن تولید می‌کنند که عوامل عفونی زا را از بین می‌برند. مونوسیت‌ها همچنین سیتوکین تولید می‌کنند که لنفوسیت‌ها را فعال و روند التهاب را تحریک می‌کند.

بازدید : 28 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

اسکندر در صدد بود تا از شهر تازه ساز اسکندریه یک قطب تجاری و بندر مهم در منطقه ایجاد کند. بنابراین طرحریزی و طراحی نقشه های شهر جدید را خودش انجام داد، وی مکان میدان اجتماعات و مراکز تجارتی و نیز معبد شهر را معین نمود و نیز اینکه هر یک از معابد به کدامیک از خدایان اختصاص داشته باشد. همچنین دستور داد تا بر فراز صخره ای دریایی در کنار جزیره " فاروس " (واقع در جلوی شهر اسکندریه) یک فانوس یا برج روشنایی، بلندتر و بزرگتر از تمام برجهای دریایی جهان ساخته شود.

طولی نکشید که اسکندریه شهری شکوفا و پر رونق با جمعیتی در حدود 600000 نفر و مهمترین شهر در سواحل دریای مدیترانه گشت. اکثر جمعیت شهر را مهاجران یونانی، مصریان و یهودیان تشکیل می دادند.

فانوس دریایی اسکندریه

اسکندر پیش از آغاز بنای فانوس دریایی در 323 ق.م درگذشت و 23 سال بعد ساختمان برج آغاز شد. پایه بنا مربعی به ابعاد 30 و ارتفاع 71 متر بود که به سمت بالا از قطر آن کمی کاسته می شد. بر روی بخش فوقانی آن دومین بخش برج، ساختمانی هشت گوشه با ارتفاع 34 متر قرار می گرفت و بر فراز این بخش نیز ساختمانی استوانه ای قرار داشت که تأسیسات روشنایی در آن تعبیه شده بود. بر روی بخش استوانه ای ستونهایی قرار داشتند که بر فراز آنها سقفی گنبدی جای داشت و در انتهای فوقانی برج پیکره زئوس در ارتفاع یکصد و سی متری، دریا را می نگریست.

قسمت زیرین برج به 14 طاق قوسی که همدیگر را می پوشاندند تقسیم می شد. به دور دیوارهای داخلی سطحی شیبدار به طرف بالای برج امتداد داشت که دارای پهنایی بود و روی آن دو حیوان بارکش به راحتی می توانستند کنار هم بالا بروند. در میان برج تونلی وجود داشت که از زیرزمین تا اطاق تأسیسات روشنایی امتداد داشت. یک بالابر طنابی می توانست مواد و تجهیزات را تا بالاترین طبقه حمل کند. نمای خارجی برج از سنگ مرمر سفید بود. برای ساخت برج حدود 800 تالنت (معادل 20800 کیلوگرم نقره) هزینه شده بود.

تصاویری از فانوس دریایی اسکندریه بر روی سکه های رومی مربوط به زمان شاه " دومیتیان " (96 – 81 میلادی) به جای مانده است. فانوس در یایی اسکندریه مانند بسیاری بناهای همانند خود در آنزمان تنها برای راهنمایی کشتیها در روز ساخته شده بود، چرا که کشتی رانان پیش از غروب، بندری را می یافتند و در آن پهلو می گرفتند تا شبها بر روی آب نباشند. اما به تدریج با شکوفایی و رونق تجارت و داد و ستد در اسکندریه و افزایش ترافیک دریایی نیاز به آن شد که کشتیها شبها نیز وارد بندر شوند و یا از آن خارج گردند. در نتیجه تأسیساتی جهت روشنایی در فانوس تعبیه شد که جزو نخستین تأسیسات هدایت نوری در تاریخ کشتیرانی و دریانوردی می باشد. نور ایجاد شده توسط آینه ای مقعر بازتابانده می شد. این سیستم نورافشانی به علاوه ساختمان عظیم برج باعث گردید تا در سال 279 ق.م درست پس از اتمام ساخت آن در فهرست عجایب هفتگانه جهان ثبت شود.

فانوس اسکندریه حدود 1000 سال به عمر خویش ادامه داد و از گذار جنگها جان بدر برد تا اینکه در سال 796 میلادی در اثر زلزله ای درهم شکست، اعراب تصمیم به ساخت مجدد آن گرفتند اما به نتیجه نرسیدند. سلطان سلیمان قانونی (1566 – 1520 میلادی) بر روی زیربنای فانوس اسکندریه بنای قلعه " کیت بی " را بنیان گذارد که تا به امروز نیز به جای مانده است.

اشاره

تا پیش از ساخت فانوس دریایی اسکندریه چنین برج روشنایی بوجود نیامده بود و به همین دلیل نامی برای اینچنین ساختمانی وجود نداشت، مردم به خاطر مکان این بنا به آن " فاروس " می گفتند که بعدها همین واژه در زبانهای با ریشه لاتین متداول گشت: " Pharos " به زبان لاتین، " Faroo " به زبان ایتالیایی و اسپانیایی، " Phare " فرانسوی و " Farol " پرتقالی. در فارسی نیز به آن فانوس می گوئیم.

 

 

 

 

 

سه قرن قبل از میلاد مسیح، در بندر اسکندریه ساختمانی را بنا کردند تا کشتی ها بتوانند به کمک آن به بندر وارد شوند. این ساختمان در جزیره ای بنام فاروس بنا شده بود، از همین رو به آن فاروس یا فانوس اسکندریه می گفتند. شب هنگام از بالای ساختمان زبانه های آتش به هوا شعله می کشید و روزها ستونی از دود به آسمان برمی خواست تا کشتی ها بدون خطر برخورد به جزیره های سنگی کوچک در بندر اسکندریه پهلو بگیرند. این ساختمان نخستین فانوس دریایی جهان بود که مدت 1500 سال پابرجا ماند.

جزیره و فانوس دریایی

 

فانوس دریایی در روی جزیره کوچک فاروس در دریای مدیترانه ساخته شد. بندر پر رفت و آمد اسکندریه را اسکندر کبیر در هنگام بازدید از مصر بنا نهاد.

در قرن دوازدهم بعد از میلاد در بندر اسکندریه به قدری گل و لای انباشته شده بود که دیگر کشتی ها نمی توانستند به بندرگاه نزدیک شوند.

 

 

جزیره فاروس در نزدیکی همین بندر بود. ساخت این بنا 20 سال به طول انجامید و در حدود 280 سال قبل از میلاد مسیح در هنگام سلطنت پادشاه پتولمی دوم تکمیل شد. بعد از آن تاریخ هر چراغ راهنمای دریایی را به نام جزیره فاروس نامیدند. امروزه ما نیز به آنفانوس دریایی می گوییم.

ساختمانی با 3 برج

 

فانوس دریایی فاروس دارای سه برج مرمرین بود که در روی پایه ای سنگی ساخته شده بود. اولین برج چهارگوش بود و برای زندگی کارگران و سربازان در آن تعداد زیادی اتاق ساخته شده بود. در بالای آن برجی کوچکتر به شکل 8 وجهی بود که با پله هایی مارپیچ به برج بالایی می رفت.

 

نور راهنما

 

بالاترین برج به شکل استوانه بود و آتشی در آن می سوخت که قایق ها را با اطمینان کامل به سوی بندرگاه هدایت می کرد. در بالای ساختمان مجسمه ای از زئوس که الهه نجات دهنده پنداشته می شد، نصب شده بود. در مجموع ارتفاع فانوس 117 متر بود.

آینه های برنزی صیقلی

برای روشن نگه داشتن آتش مقدار زیادی سوخت لازم بود. چوب را با ارابه هایی که اسب یا قاطرها آن را می کشیدند از سطح شیبدار و مارپیچ بالا می بردند. صفحاتی برنزی که در پشت آتش قرار داشت نور را به سمت دریا منعکس می کرد. حتی کشتی هایی در فاصله بیش از 50 کیلومتر نیز می توانستند نورفانوس را ببینند. عاقبت در قرن دوازدهم بعد از میلاد در بندر اسکندریه به قدری گل و لای انباشته شده بود که دیگر کشتی ها نمی توانستند به بندرگاه نزدیک شوند. از همین رو دیگر کسی به فکر تعمیر و نگهداری فانوس نبود. حتی صفحات برنزی که به عنوان آینه عمل می کردند ذوب شد و با آن سکه ضرب کردند. در نهایت زلزله ای ویرانگر در قرن چهاردهم میلادی ساختمان فانوس را به کلی نابود کرد.

این ساختمان در جزیره ای بنام فاروس بنا شده بود، از همین رو به آن فاروس یا فانوس اسکندریه می گفتند

بازدید : 31 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

 

 

در شهر اسکندریه (که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمال شرقی«فارس» که جزیره ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» بنا شده بود. این بنای مشهور، سرآمد فانوس های دریای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود. برفراز آن آیینه ای قرار داشت به نام آیینه ی اسکندری که تا زمان ولیدبن عبدالملک پای دار و پابرجا بود. بعدها به مناسبت این که بنای این شهر به اسکندر منسوب شد، آن بنا و مناره به نام آیینه ی اسکندری منتسب گشت. بنا بر افسانه ها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ، این مناره را بنا کرد، آیینه ای از حکمت و طلسم ساخت و برآن مناره نهاد، و دیده بانانی معین کرد تا هنگام حمله ی دشمن، لشکر اسکندر را آگاه سازند. او با این تدبیر، دوباره، سپاه فرنگ را شکست داد. بار سوم دیده بانان غفلت کردند، اهل فرنگ آمدند، شهر اسکندریه را خراب کردند و آن آیینه را به دریا انداختند. هنگامی که اسکندر با خبر شد، آیینه را از دریا برآورد و دوباره بر سر مناره نصب کرد. برهان قاطع نصب و بنای مجدد آیینه را به ارسطو نسبت داده است. بسیاری از روایت ها و از آن جمله، اسکندرنامه ها، اساساً اختراع و پیدایش آیینه را به اسکندر نسبت می دهند. اصطلاح آیینه ی اسکندر، به اشعار بزرگان ادبیات نیز راه یافته:من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار اگر می گیرد این آتش زمانی، ور نمی گیرد. (حافظ) از سخن آیینه سازم کرده اند وز سکندر بی نیازم کرده اند. (اقبال لاهوری)

فانوس دریایی اسکندریه

فانوس دریایی اسکندریه تا پیش از ساخت فانوس دریایی اسکندریه چنین برج روشنایی بوجود نیامده بود . مردم به خاطر مکان این بنا به آن " فاروس " می گفتند آخرین و هفتمین اثر از عجایب هفتگانه جهان فانوس دریایی اسکندریه می باشد.

اما تا پیش از آنکه این فانوس بنا شود حصار مستحکم شهر بابل در شمار عجایب هفتگانه ثبت شده بود. با ساخت فانوس دریایی 130 متری اسکندریه، زیبایی و عظمت این بنا به علاوه آنکه در نظر مردم و صاحب نظران آنروزگار اثری استادانه و ماهرانه می آمد، حصار بابل از فهرست عجایب هفتگانه خارج شد و فانوس اسکندریه جای آنرا گرفت

اسکندریه

اسکندر مقدونی یک سال پس از فتح مصر در " ممفیس " پایتخت کهن مصر به عنوان فرعون مصر تاج پادشاهی را بر سر نهاد (16 آوریل 331 ق.م). پادشاه جوان (25 ساله) مراسم جشن و سروری بر پا نمود و در طی آن زمینی چهار گوشه به ابعاد 7 در 30 استادیوم (1253 در 5370 متر) را با قدم اندازه گیری نمود، پشت سر او یک روحانی در جای قدمهای اسکندر آرد جو می پاشید. (غیبگویی چنین گفته بود که آرد جو توجه و کرامت خدایان را برخواهد انگیخت و شاه در انجام نیات و مقاصد خود موفقیت بدست خواهد آورد.) قرار بر این بود که در این مکان، در غربی ترین نقطه دلتای نیل، " اسکندریه " اولین بنیان شهری به نام اسکندر تأسیس شود

بازدید : 29 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

تلميح

ما قصه ي سكندر و دارا نخوانده ايم / از ما به جز حكايت مهر و وفا مپرس
گفت آن يار كزو گشت سردار بلند / جرمش اين بود كه اسرا هويدا مي كرد

در شاهد نخست، شاعر با آوردن دو نام اسكندر و دارا به ماجراهاي نبرد اسكندر مقدوني و داريوش سوم پادشاه هخامنشي اشارتي دارد و اين اشارت، براي كسي كه از آن آگاه باشد، اين دانسته ي تاريخي را به ياد مي آورد. تداعي اين رويداد كه موسيقي معنوي بيت بدان وابسته است. ذهن را به تلاش وا مي دارد و سبب كسب لذت ادبي مي گردد. در مصراع دوم «مهر و وفا» بيش تر يادآور عشق و دوستي است اما نام داستاني نيز بوده است. داستاني عاشقانه كه قهرمانانش «مهر» و «وفا» نام داشته اند و كسي كه اين اشاره ي باريك و لطيف را بداند، از بيت بيش تر لذت خواهد برد.
مثال دوم يادآور ماجراي بردار كردن حسين بن منصور حلاج، عارف مسلمان ايراني است كه بي آن كه سخن وي فهم شود، در سال 309 ه. ق در بغداد كشته و سوزانده شد. اشاره ي شاعرانه حافظ چنين داستان پرماجرايي را براي خواننده تداعي مي كند و او از اين تداعي لذت مي برد.
تلميح : اشاره اي است به بخشي از دانسته هاي تاريخي، اساطيري و ...
ارزش تلميح به ميزان تداعي اي بستگي دارد كه از آن حاصل مي شود. هر قدر اسطوره ها و داستان هاي مورد اشاره لطيف تر باشند تلميح تداعي لذت بخش تري را به وجود مي آورد. لازمه ي بهره مندي از تلميح آگاهي از دانسته ي است كه شاعر يا نويسنده بدان اشاره مي كند. تلميحات گاه مانند مثال او و آخر، مراعات نظير هستند.  

 

 

 

 

تضمين

چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت / شيوه ی« جنات تجري تحت الانهار» داشت
چه خوش گفت فردوسي پاك زاد / كه رحمت بر آن تربت پاك باد
«ميازار موري كه دانه كش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است»
درويش بي معرفت نيارامد تا فقرش به كفرانجامد، «كاد الفقر و ان يكون كفرا».
در مصراع اول شاعر بخشي از آيه هشتم سوره البينه (98) را در كلام خويش عيناً به كار برده است. او ضمن آن كه در بيان مقصود خويش از اين آيه استفاده كرده، با ايجاد تنوع در كلام سبب شده است كه ذهن به وادي ديگري پاي نهد.در شاهد دوم، سعدي بيتي را عيناً از فردوسي در سخن خوش آوره و خود با ذكر نام فردوسي به اين نكته اشاره كرده است. در آخرين شاهد ، سعدي بخشي از يك حديث را به عينه در كلام خويش آورده و به اصطلاح آن را تضمين كرده است. ارزشمندي اين تضمين، ايجازي است كه در آن وجود دارد.
تضمين : آوردن آيه، حديث ،‌مصراع يا بيتي از شاعري ديگر را در اثناي كلام تضمين گويند. تضمين با ايجاد تنوع سبب التذاذ(لذت بردن) خواننده مي شود. پديد آورنده ايجاز در كلام است و آگاهي شاعر را از موضوعات مختلف نشان مي دهد.

تضاد

بازدید : 28 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

تلميح

ما قصه ي سكندر و دارا نخوانده ايم / از ما به جز حكايت مهر و وفا مپرس
گفت آن يار كزو گشت سردار بلند / جرمش اين بود كه اسرا هويدا مي كرد

در شاهد نخست، شاعر با آوردن دو نام اسكندر و دارا به ماجراهاي نبرد اسكندر مقدوني و داريوش سوم پادشاه هخامنشي اشارتي دارد و اين اشارت، براي كسي كه از آن آگاه باشد، اين دانسته ي تاريخي را به ياد مي آورد. تداعي اين رويداد كه موسيقي معنوي بيت بدان وابسته است. ذهن را به تلاش وا مي دارد و سبب كسب لذت ادبي مي گردد. در مصراع دوم «مهر و وفا» بيش تر يادآور عشق و دوستي است اما نام داستاني نيز بوده است. داستاني عاشقانه كه قهرمانانش «مهر» و «وفا» نام داشته اند و كسي كه اين اشاره ي باريك و لطيف را بداند، از بيت بيش تر لذت خواهد برد.
مثال دوم يادآور ماجراي بردار كردن حسين بن منصور حلاج، عارف مسلمان ايراني است كه بي آن كه سخن وي فهم شود، در سال 309 ه. ق در بغداد كشته و سوزانده شد. اشاره ي شاعرانه حافظ چنين داستان پرماجرايي را براي خواننده تداعي مي كند و او از اين تداعي لذت مي برد.
تلميح : اشاره اي است به بخشي از دانسته هاي تاريخي، اساطيري و ...
ارزش تلميح به ميزان تداعي اي بستگي دارد كه از آن حاصل مي شود. هر قدر اسطوره ها و داستان هاي مورد اشاره لطيف تر باشند تلميح تداعي لذت بخش تري را به وجود مي آورد. لازمه ي بهره مندي از تلميح آگاهي از دانسته ي است كه شاعر يا نويسنده بدان اشاره مي كند. تلميحات گاه مانند مثال او و آخر، مراعات نظير هستند.  

 

بازدید : 26 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

اشتقاق

 

ز مشرق سر كوي ،‌آفتاب طلعت تو / اگر طلوع كند طالعم همايون است
اگر تو فارغي از حال دوستان، يارا / فراغت از تو ميسر نمي شود ما را

در مثال نخستين، سه واژه ي «طلعت ، طلوع و طالع» به كار رفته اند. اين واژه ها با هم جناس نمي سازند اما هر سه در سه صامت «ط ، ل،‌ع» مشترك اند.اين اشتراك صامت ها كه از هم ريشه بودن واژه ها برمي خيزد،‌مسؤوليتي دل نشين را در سراسر بيت به وجود آورده است. در بديع استفاده از واژگان هم ريشه را «اشتقاق» مي نامند.
در بيت دوم دو كلمه ي «فارغي و فراغت» در آغاز مصراع اول و دوم بكار رفته است.
اين دو واژه نيز كه از يك ريشه (فزع) ساخته شده اند، چند واج يك سان دارند و اين يك ساني واج ها از اسباب غناي موسيقي شعر است.
اشتقاق : هم ريشگي دو يا چند كلمه است كه سبب مي شود واج هاي آن ها يكسان باشد. تكرار اين واج هاي همانند، بر موسيقي دروني سخن مي افزايد.
توجه :‌جناس هاي هم ريشه اشتقاق نيز خواهند داشت.

 

  تكرار و تصدير

گفتن ز خاك بيشترند اهل عشق من / از خاك بيشتر نه كه از خاك كم تريم
خيال روي كسي در سراست هر كس را / مرا خيال كسي كز خيال بيرون است

واژه ي «خاك» سه بار و واژه ي «بيش تر» دو بارتكرار شده اند. اين تكرار ناپيدا كه تا به جست و جوي واژگان تكراري برنخيزيم، نمي توانيم از آن آگاه شويم آرايه اي است كه «تكرار» خوانده مي شود و موسيقي درني شعر برخاسته از آن است.
در دومين مثال، كلمه هاي «خيال» و «كس» هر يك، سه بار تكرار شده اند و به تقريب مي توان گفت كه 3/1 واژه هاي بيت تكراري است . آهنگ دل نواز شعر تا حد زيادي از آرايه ي «تكرار» حاصل مي شود.
تكرار : تكرار يك يا چند كلمه است در شعر، به گونه اي كه بتواند برموسيقي دروني بيفزايد و تأثير سخن را بيشتر سازد. اگر واژه اي در آغاز و پايان بيتي تكرار شود، آن را «تصدير» مي نامند. تكرار زماني پديد مي آيد كه كلمه اي دوبار يا بيشتر تكرار شود.  

 

مراعات نظير

ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
مجنوب رخ ليلي چو قيس بني عامر / فرهاد لب شيرين چون خسرو پرويزم

ارغوان، سمن،‌نرگس و شقايق نام گل هايي است كه در بيت آمده اند. گويي هر يك نام ديگري را كه نظيرو هم جنس آنان بوده، به ياد شاعر آورده است . زيبايي و تناسبي كه در بيت احساس مي شود از اين نام ها پديد مي آيد.
شاهد دوم را بخوانيد، هر مصراع، داستان عاشقانه اي را به ياد شما مي آورد.نخستين مصراع نام «مجنون، ليلي و قيس بني عامر» را در بردارد. مجنون لقب قيس بني عامر است كه عاشق ليلي است و داستان ليلي و مجنون سرگذشت دل دادگي اين دو است. در مصراع دوم، فرهاد و شيرين و خسرو و پرويز قهرمانان داستان خسرو شيرين اند. تناسبي كه در مصراع اول و دوم احساس مي شود، آن جاست كه نام هايي كه در هر مصراع آمده اند نام قهرمانان يك داستان است و اين تناسب، زيباي مي آفريند.
مراعات نظير: آوردن واژه هايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند. اين تناسب مي تواند از نظر جنس، نوع،‌مكان،‌زمان،‌همراهي و ... باشد.
مراعات نظير سبب تداعي معاني است. اين آرايه موجب تكاپوي ذهن مي شود در جست و جوي هم زاد و هر نوع تناسب به شرط آگاهي مي تواند يادآور اين هم زاد باشد. مراعات نظير بيش از همه آرايه ي ديگري در شعر و نثر فارسي بكار رفته است.

بازدید : 25 سه شنبه 05 اسفند 1393 نظرات (0)

انواع جناس  

جناس تام

بردوخته ام ديده چو باز از همه عالم / تا ديده ي من بر رخ زيباي تو باز است
برادر كه در بند خويش است نه بردار، نه خويش است

در مثال نخستين واژه ي «باز» دو بار به كار رفته است؛ بار اول به معني پرنده ي شكاري و باز دوم به معني گشاده است. اين دو كلمه در معني متفاوت اند اما در لفظ هيچ گونه تفاوتي ندارند.
در مثال دوم «خويش» در پايان دو جمله به كار رفته است؛ «خويش» اول به معني خود و «خويش» دوم به معني قوم و خويش است. دو واژه در تلفظ يكي، اما در معني مختلف اند.
جناس تام : يك ساني دو واژه در تعداد و ترتيب واج هاست ارزش موسيقايي جناس تام در سخن بسيار است.  

جناس ناقص حركتي
اختلاف در مصوت هاي كوتاه ( حركات)

شكر كند چرخ فلك، از مَلِك و مُلك و مَلَك / كز كرم و بخشش او، روشن و بخشنده شدم
گرم باز آمدي محبوب سيم اندام سنگين دل / گل از خارم برآوردي و خار از پاي و پاي از گل

در بيت نخستين ، سه واژه ي «مَلك، مُلك، مَلَك» به كار رفته اند. صامت هاي هر سه واژه يكسان اما مصوت هاي كوتاه آنان با هم متفاوت است.
در بيت دوم، دو واژه ي گل و گل يك مصوت كوتاه دارند كه با هم تفاوت دارد و صامت هاي «گ و ل » در هر دو واژه يكي است.
جناس ناقص حركتي : يك ساني دو يا چند واژه در صامت ها و اختلاف آن ها در مصوت هاي كوتاه است تكرار صامت ها ،‌موسيقي دروني مصراع را پديد مي آورد.  

جناس ناقص اختلافي اختلاف حرف اول، وسط و آخر

هر تير كه در كيش است، گر بر دل ريش آيد / ما نيز يكي باشيم از جمله ي قربان ها
نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد / بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد

در مثال نخستين ، دو واژه ي «كيش و ريش» تنها در صامت آغازين با هم متفاوت اند و هم ساني دو صامت ديگر در ايجاد موسيقي داخلي مصراع مؤثر است.
در بيت دوم نيز دو واژه ي «بخت و رخت» در حرف اول با هم تفاوت دارند و هم ساني ديگر صامت ها و مصوت ها از عوامل ايجاد موسيقي در مصراع دوم است.
جناس ناقص اختلافي : اختلاف دو كلمه در حرف اول، وسط و يا آخر است. اين نوع جناس نيز در آفرينش موسيقي لفظي مؤثر است.  

 

جناس ناقص افزايشي
افزايش در اول، وسط و آخر

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش / كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد
شادي مجلسيان در قدم و مقدم تو است / جاي غم باد مر آن دل كه نخواهد شادت
دستم نداد قوت رفتن به پيش دوست / چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

در اولين مثال،‌دو واژه ي «رنج و مرنج» به كار رفته اند. واژه ي رنج سه صامت و واژه ي مرنج چهار صامت دارد. اضافه شدن يك صامت به آغاز اولين واژه ،‌تنها اختلاف دو كلمه است. هم ساني سه صامت ديگر از اسباب ايجاد موسيقي دروني مصراع اول است. در مثال دوم نيز واژه ي «مقدم» يك صامت بيش از كلمه ي «دو قدم» دارد و اين صامت در آغاز آن افزوده شده است. در كنار هم آمدن «قدم » و «مقدم» و هم ساني سه صامت اين دو كلمه بر موسيقي اين بخش از مصراع مي افزايد.
در سومين مثال، واژه ي «دوست» يك حرف بيش تر از «دست» دارد و اين افزايش در وسط آن صورت گرفته است. آمدن اين دو واژه در آغاز و پايان مصراع اول و هم ساني اين دو در بقيه ي صامت ها در موسيقي و آهنگ مصراع مؤثر است.
جناس ناقص افزايشي: اختلاف دو واژه است در معني و تعداد حروف

  يادآوري:
دو واژه در سه حالت،‌جناس ناقص دارند:

1 – اختلاف در مصوت هاي كوتاه (حركتي)
2 – اختلاف در نوع حروف ( اختلافي)
3 – اختلاف در تعداد حروف (افزايشي)
ارزش جناس ناقص به موسيقي لفظي است كه در كلام مي آفريند. 

امتحان

در عمل باکتریهایی که دارای خواص یکسانی باشند بندرت یافت می‌شوند، حتی باکتریهایی که از یک سلول منشا می‌گیرند ممکن است از نظر یک یا چند صفت با یکدیگر متفاوت باشند. این تفاوتها نتیجه تغییراتی است که به علت جهش ژنی یا موتاسیون در سلولهای باکتریایی پدید می‌آید. این باکتریهای تغییر یافته ، موتانت Mutant نامیده می‌شوند که از نظر بعضی از خواص نظیر ساختمان آنتی ‌ژن ، حساسیت در مقابل آنتی بیوتیکها و … با سایر باکتریهای مشابه اختلاف دارند.

1443 634821619840204765 l مقاله ای کامل در مورد باکتری ها

سهولت تغییرپذیری در باکتریها مربوط به سرعت تقسیم آنهاست. زمان تقسیم یا مدت زمانی که برای تولید یک سلول جدید در باکتریها لازم است، حدود ۲ دقیقه و در مورد انسان ۲۰ سال است. مثلا یک سلول باکتری در مدت ۱۸ ساعت ۵۴ نسل بوجود می‌آورد. درحالیکه برای ایجاد همین تعداد نسل انسان بیش از ۱۰۰۰ سال زمان لازم است. پس جهش ژنی در باکتریها نسبت به موجودات عالی خیلی سریع و قابل ملاحظه است.





باکتریها

در عمل باکتریهایی که دارای خواص یکسانی باشند بندرت یافت می‌شوند، حتی باکتریهایی که از یک سلول منشا می‌گیرند ممکن است از نظر یک یا چند صفت با یکدیگر متفاوت باشند. این تفاوتها نتیجه تغییراتی است که به علت جهش ژنی یا موتاسیون در سلولهای باکتریایی پدید می‌آید. این باکتریهای تغییر یافته ، موتانت Mutant نامیده می‌شوند که از نظر بعضی از خواص نظیر ساختمان آنتی ‌ژن ، حساسیت در مقابل آنتی بیوتیکها و … با سایر باکتریهای مشابه اختلاف دارند.

1443 634821619840204765 l مقاله ای کامل در مورد باکتری ها

سهولت تغییرپذیری در باکتریها مربوط به سرعت تقسیم آنهاست. زمان تقسیم یا مدت زمانی که برای تولید یک سلول جدید در باکتریها لازم است، حدود ۲ دقیقه و در مورد انسان ۲۰ سال است. مثلا یک سلول باکتری در مدت ۱۸ ساعت ۵۴ نسل بوجود می‌آورد. درحالیکه برای ایجاد همین تعداد نسل انسان بیش از ۱۰۰۰ سال زمان لازم است. پس جهش ژنی در باکتریها نسبت به موجودات عالی خیلی سریع و قابل ملاحظه است.





تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
تابلوها ی معروف دنیا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 26
  • بازدید سال : 449
  • بازدید کلی : 3,596